ما را سر حکمت است. در واقع ما میخواهیم حکیم و خردمند و دانا باشیم. کیست که نخواهد حکیم باشد، دانشمند باشد؟ ما مایلان دانشیم و آغاز این تمایل آنطور که میگویند با متفکران بزرگ یونانی صورتبندی شده است. یکی از ایشان هراکلیتوس است. بر این اساس ما را سر آن است که با پرسشهایی که هراکلیتوس برافراشته است رویارو شویم و دریابیم که چیست آنچه دانش میخوانند؟ و یا «آدمی» میخوانند؟ اما پیشتر میبایست به آنها راهی بیابیم و آنها را در معرض رویت آوریم. پس میخواهیم به سادگی دریابیم که هراکلیتوس چه میگوید. در این مسیر انتخاب مارتین هایدگر و رویاروییاش با هراکلیتوس نه دلبخواهی که بر اساس «امکان» خوانش پارههای به جا مانده از هراکلیتوس صورت گرفته است.
در فصل اول میکوشیم دریابیم چیست که از خلال پارههای هراکلیتوس همچنان منادی فلسفه است و همچنان امکان «فلسفیدن» را برقرار نگاه داشته است.